loading...
قند شکن
نیشخند بازدید : 21 جمعه 17 بهمن 1393 نظرات (2)

در این پست با اخبار این هفته ی دنیا  تکنولوژی همراه شما هستیم.

1.بازی call of duty 2015 توسط Treyarch ساخته می شود:اکتیویژن ناشر بازی های معروف و زیبای call of duty اعلام کرده است که در سال 2015 Treyarch ادامه ی این سری را می سازد.

 

                                                                                                                                                                                                                          

 2.آخرین آپدیت نسخه بتای استیم آخرین بروزرسانی Steam client beta قابلیت تشخیص DLC بازی ها را اضافه کرده است. با این به روز رسانی وقتی روی بازی های موجود در لیستتان کلیک می کنید امکان دیدن DLC ها را هم دارید. DLC های هر بازی به شما نشان داده می شود و همچنین متوجه می شوید که آنها را نصب کرده اید یا خیر.  

 

 

                                                                                   

 

نیشخند بازدید : 35 سه شنبه 14 بهمن 1393 نظرات (1)

پگی یک فروشنده از شرکت ایوان است که هیچ درآمد خوبی ندارد. روزی او به قصر بزرگی در حومه شهرک شان می‌رود و در آنجا یک موجود شبیه به انسان می‌بیند که به جای دستانش قیچی دارد. او می‌فهمد که در آنجا مخترعی زندگی می‌کرده و آن موجود را می‌ساخته که قبل از تمام کردن دستانش می‌میرد. نام آن موجود ادوارد است.

                                       

 

پگ ادوارد را به خانه خود می‌آورد و او را با شوهرش بیلی و پسرش کوین و دخترش کیم آشنا می‌کند. ادوارد عاشق کیم می‌شود و در دل همسایگانشان جا باز می‌کند. او به آنها در آرایشگری و باغبانی کمک می‌کند تا جایی که به یک برنامه تلویزیونی دعوت می‌شود. اما کیم خود نیز یک دوست پسر به نام جیم دارد.

جیم برای ماندن با کیم به پول نیاز دارد و به فکر سرقت از خانه خودش از دست پدر و مادرش می‌افتد. او ادوارد را که او را موجودی بی‌ارزش می‌داند را وادار به بازکردن درها در تاریکی می‌کند ولی پلیس سر می‌رسد. جیم و کیم فرار می‌کنند و ادوارد شبی را در کلانتری می‌گذراند و نامی از دوستانش که قصد دزدی داشتند نمی‌برد. کیم رفته رفته بعد از این کار ادوارد به او علاقه‌مند می‌شود.

نیشخند بازدید : 21 سه شنبه 14 بهمن 1393 نظرات (0)

برای این هفته بهتون بهترین برنامه های بازار رو معرفی میکنم:

1.برنامه خرکیف: اگه می خواید ویدئو جالب ،پیامک های باحال ،والپیپر های جذاب و ... رو ببینید

این برنامه اندرویدی رو دانلود کنیییید.

دانلود خرکیف

 

 2.بانک پیامک پاپیون: اگه از پیامک های تکراری حوصله تون سر رفته و می خواید یه عالمه پیامک های متفاوت داشته

باشید حتممممما دانلود کنید***

 

دانلود پیامک پاپیون

 

نیشخند بازدید : 85 دوشنبه 13 بهمن 1393 نظرات (0)

موضوعِ این سریال، خانواده‌ای است که به استانبول، شهر بزرگ ترکیه، مهاجرت می‌کنند و به‌شکل ناخواسته با رویدادهای تازه‌ای روبرو می‌شوند. شخصیت اصلی این سریال مردی به نام علیرضاست که همراه همسرش خیریه و پنج فرزندش: فکرت، شوکت، نَجلا، لیلا، و عایشه در شهر کوچکی زندگی می‌کنند. نَجلا در دانشگاهی واقع در استانبول قبول می‌شود. علیرضا و همۀ اعضای خانواده‌اش به استانبول نقل‌مکان می‌کنند. علیرضا و خانواده‌اش به خانه‌ای بااصالت ولی غیرقابل‌سکونت می‌روند و پس از تعمیرات در آنجا ساکن می‌شوند. خانه دوطبقه بود؛ در طبقۀ اول آشپزخانه، سالن پذیرایی و دو اتاق قرار دارد که یکی از آنها اتاق کار علیرضا و دیگری اتاق خواب شوکت است. طبقۀ دوم یک بالکن و سه اتاق دارد که یکی از آنها اتاق خواب لیلا و نَجلا، و دیگری برای فکرت و عایشه، و آخرین اتاق برای علیرضا و همسرش خیریه (هایریه) در نظر گرفته شد. همچنین، این خانه یک باغچۀ بزرگ و پر از گل و گیاه داشت که در وسط آن یک حوض گِرد و آبی بود که مورد پسند همه بود. فکرت در شهری که قبلاً زندگی می‌کردند با مردی نامزد کرده‌بود که به‌دلیل مخالفت پدرش از او جدا شد. لیلا، خواهر کوچک‌تر نجلا، به دبیرستان می‌رود.

 

 

شوکت هم زندگی خود را داشت و دوران سربازی‌اش را می‌گذراند. علیرضا و خانواده‌اش درحال اسباب‌کشی و جابجایی اشیا بودند که همسایۀ جدیدشان، نیّر و دخترش صدف، برای خوش‌آمدگویی و آشنایی، با یک ظرف شیرینی به خانۀ آنها می‌روند. نیّر یک خیاط بود و دخترش هم درس می‌خواند تا در آینده بتواند طراح لباس شود. از زمان آشنایی نیر و خیریه، آنها با هم دو دوست صمیمی شدند و مدام با هم درددل می‌کردند. صدف هم، چون هم‌سن‌وسال لیلا و نجلا بود، با آنها دوست شد. صدف درحین جابجایی، عکس شوکت را دید و عاشق او شد. مدتی بعد از اسباب‌کشی، شوکت از سربازی برگشت و در بانکی مشغول‌به‌کار شد. شوکت در بانک با دختری متأهل به نام فرخنده آشنا شد. فرخنده، برای ادامه دادن رابطۀ خود با شوکت، ازدواج خود را پنهان کرد. روزی شوکت پس از صرف صبحانه درحال خارج شدن از خانه، صدف را دید. صدف قرار بود برای خریدن دکمه به مغازه‌ای برود. پس از خریدن دکمه، صدف پولی برای برگشت نداشت. ماشینی جلوِ صدف ترمز کرد که در آن پسری خوش‌تیپ به نام اوز (اوغوز) بود. صدف به‌اجبار سوار شد. پس از رسیدن، اوز کارت خود را به صدف داد و با او قرار گذاشت. صدف به اوز گفته‌بود اسم من نجلاست. صدف وقتی به خانه رسید به نجلا زنگ زد. نجلا پیش صدف رفت. صدف به نجلا موضوع را توضیح داد و گفت: در راه، پدرت من و اوز را دید. برای آن‌که پدرت قضیه را اشتباه نفهمد، بگو اوز یکی از اقوام صدف است. صدف کارت را به نجلا نشان داد و گفت قصد دوباره دیدن اوز را ندارد. نجلا کارت را به‌طور پنهانی از اتاق صدف برداشت و با اوز قرار گذاشت. ازطرف‌دیگر، پسری به نام اوزان دوست‌پسر دوست صمیمی لیلا، یعنی هانده بود که به لیلا علاقه‌مند شده‌بود. لیلا می‌خواست به تولد اوزان برود و نجلا به ملاقات اوز. زمانی که جشن تولد اوزان تمام شد،اوزان می‌خواست لیلا را به خانه برساند که با یک پیرمرد تصادف کردند و پیرمرد مُرد و پدر اوزان با یک مدرک قلابی ثابت کرد لیلا و اوزان این کار را نکرده‌اند. از طرفی دیگر، بین نجلا و اوز رابطه‌ای برقرار شد. اوز رانندۀ یک زن و شوهر ثروتمند به نام یامان و جیدا بود که به‌مرور زمان شریک تجاری یامان شد‌. اوز با زن یامان، یعنی جیدا، هم رابطه داشت. صدف وقتی فهمید شوکت با فرخنده دارد ازدواج می‌کند خودکشی کرد، ولی علیرضا او را نجات داد. در عروسیِ شوکت و فرخنده، فرخنده اوز را هم دعوت کرده‌بود. اوز نجلا و لیلا را دید. لیلا هم مثل نجلا به اوز علاقه‌مند شده‌بود. اوز با لیلا هم رابطه برقرار کرده‌بود. اوز حاضر بود هم لیلا و هم جیدا را ازدست بدهد ولی نجلا را ازدست ندهد؛ درواقع اوز به نجلا علاقۀ خاصی داشت و نجلا برای اوز مثل لیلا و جیدا یک هوس نبود. لیلا از اوز حامله شد و به‌اجبار با اوز ازدواج کرد. نجلا از اوز جدا شد و با پسری از یک خانوادۀ ثروتمند به نام جِم دوست شد و نامزد کرد. بعد از نامزدیِ نجلا، رابطۀ لیلا و اوز سرد می‌شود. اوز نجلا را تحریک می‌کند. رابطۀ بین اوز و‌ نجلا شروع می‌شود و جِم با گذشت زمان این را احساس می‌کند و نجلا و جِم از هم جدا می‌شوند. لیلا افسرده می‌شود. جیدا که حامله است، فکرت همه چیز را ثابت می‌کند و یامان جیدا را طلاق می‌دهد. جیدا هم می‌رود خانۀ اوز و نجلا. نجلا نمی‌تواند این قضیه را تحمل کند و اوز را ترک می‌کند و یک اتاق اجاره می‌کند و صبح‌ها به دانشگاه می‌رود و شب‌ها در کلوب کار می‌کند. شوکت از بانک دزدی می‌کند و به زندان می‌افتد. لیلا به‌نزد یک وکیل می‌رود تا از اوز طلاق بگیرد. زنِ وکیل مشاور است و حالِ لیلا کم‌کم خوب می‌شود. وکیل لیلا، که اسمش جان است، عاشق لیلا می‌شود. نجلا دوباره به خانه برمی‌گردد. ازطرفی، جِم دوباره نجلا را می‌بیند. نجلا متوجه می‌شود که او نامزد دارد. جِم قبلاً از نجلا نفرت داشت، ولی کم‌کم دوباره احساسات قبلش نسبت به نجلا برمی‌گردد. نجلا و جِم، با وجود مخالفت‌های خانواده‌هایشان، با هم ازدواج می‌کنند. نجلا و لیلا با هم آشتی می‌کنند. نجلا و جِم، لیلا را با پسری به نام نازمی آشنا می‌کنند و نازمی عاشق لیلا می‌شود. فرخنده بعد از رفتن شوکت به زندان، مجبور به کار در یک شرکت می‌شود. فرخنده با رئیس شرکت رابطه پیدا می‌کند و خیریه متوجه این موضوع می‌شود و فرخنده را از خانه بیرون می‌کند. لیلا از نازمی جدا می‌شود، ولی نازمی هنوز عاشق لیلاست. ازطرفی، اوز از زندان آزاد می‌شود و در یک داروخانه لیلا را می‌بیند. لیلا بعد از دیدنِ اوز می‌خواهد خودکشی کند. لیلا تلفنی با اوز تماس می‌گیرد و خداحافظی می‌کند. اوز‌ با علیرضا تماس می‌گیرد و علیرضا نزد لیلا می‌رود و لیلا از خودکشی منصرف می‌شود. اوز عاشق لیلا می‌شود و دوباره با او ازدواج می‌کند. نازمی، درحالی‌که آن دو را با هم می‌بیند، تصادف می‌کند...عکس ها در ادامه...منبع:ویکی پدیا

 

نیشخند بازدید : 20 دوشنبه 13 بهمن 1393 نظرات (0)

ما انسان ها مثل مداد رنگی هستیم...

شاید رنگ مورد علاقه یکدیگر نباشیم!!!

اما روزی...

برای کامل کردن نقاشیمان،دنبال هم خواهیم گشت!...

به شرطی که اینقدر نتراشیم همدیگر را تا حد نابودی...

 

 

 

رویا هایم را امشب می گذارم دم در

بیچاره رفتگر.....

 

 

 

به شدت نیاز دارم یکی پایین زندگیم بنویسه:

 

چند سالبعد

 

 

چشم که گذاشتم برو هر وقت خواستی برگرد ،من تا بیهنایت شمردن را می دانم !!!


نیشخند بازدید : 24 دوشنبه 22 دی 1393 نظرات (0)

اگه اهل خبرهای با حال هستید هرچه زود تر برنامه * مجلک* رو از پلازا یا بازار دانلود کنید...

 

 

اگه اهل نقاشی های زیبا هستید از برنامه *paint Joy *استفاده کنید...

                                          

نیشخند بازدید : 25 دوشنبه 22 دی 1393 نظرات (0)

اقا این سریال های ترکی دیگه شورشو در اوردن چرا؟ معلومه که اگه دقت کنید شخصیت اصلی

حتما باید بره زندان و دو نفر عاشق یه نفر بشن ...والا به خدا....

 

آقا دیروز داشتم تو خیابون راه می رفتم یه دفعه یه خانم باکلاس که عینک ریبن زده بود پرید

جلو گفت :در راه خدا یه کمکی به من میکنید؟ یا ستارالعیوب چه گداهای باکلاسی...

 

 

آقا من ومامانم در سه مورد کشمکش داریم حالا اونا چی هستند:1.سیب زمینی سرخ کرده

در خورش قیمه   2.مرغ پخته در سالاد الویه  3.شیرینی و آجیل عید نوروز...

 

پروردگارا مارا از استانبولی های رنگ پریده و غذا های اخر هفته که مروری بر هفته است .مارا

رهایی بخش....قربونت....

 


نیشخند بازدید : 34 دوشنبه 22 دی 1393 نظرات (0)

a:ka          B:zu         C:mi         D:te        E:ku       F:lu         G:ji       H:ri       I:ki    

 

 J:zu       K:me          L:ta         M:rin        N:TO         O:mo       P:no        Q:ke       

 

R:shi        S:ari         T:chi        U:do       V:ru          W:mei        X:na          Z:zi

 

                                         

نیشخند بازدید : 24 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (3)

جوانی زیر گوش مادر زد تا بزور پول اعتیادش فراهم شود،در حالی که روی همان دستی که

تزریق میکرد، خالکوبی کرده بود  "سلطان غم مادر"...

 

 

 

هی دیوونه ها !!!!!!!!!!

.

.

.

.

اوه اوه چقدر زیادین!! هیچی به کارتون برسید ....خدا شفاتون بده....!

 

 

یاد گرفتم دستانم که یخ زد دیگر دستان کسی را نگیرم .جیب هایم ماندنی ترند....

 


 

 

همیشه بچگیام دوست داشتم وقتی گریه میگردم بغلم کنن و بگن:

hiss.momi is here .momi  loves you...اما 

متاسفانه اکثر مواقع میگفتن :خفه خون بگیر تا ندادم نون خشکی ببرتت...

 

 

ماهی هم پرواز کرد...

حتی شوری دریا هم برای نمک گیر کردنش کافی نبود...


نیشخند بازدید : 31 پنجشنبه 27 شهریور 1393 نظرات (0)

یه سلام اخر تابستونی خدمت شما دوستان عزیزم... یه مدت نبودم...اما برگشتم...

یه پست جالب و باحال براتون گذاشتم که برای دیدنش به ادامه مطلب برید...

برو دیگه!!!!

 

                                            

نیشخند بازدید : 29 جمعه 31 مرداد 1393 نظرات (0)

ღღღحتҐا כּظړ بנﮧ!ღღღ

 

•.¸¸.•´´¯`•• .¸¸.•´¯`•.•●•۰• ••.•´¯`•.•• ••.حڵاڵتۅכּ כּҐےڪכּҐ!•.¸¸.•´´¯`•• .¸¸.•´¯`•.•●•۰• ••.•´¯`•.•• ••.

 

 ☀ ☁ ☂ ☃ ☄ ★ ☆ ☇ ☈ ⊙ ☊ ☋ ☌ ☍ⓛⓞⓥⓔ๑•ิ.•ั๑ ๑۩۞۩๑ ♬✿ ☉♡ ♢ ♣ ♤ ♥ ♦ ♧ ♨ ♩ ✙✈ ✉ @ʝяℯ♈◎ᾔ ß@ кh◎ḓ@

نیشخند بازدید : 28 پنجشنبه 30 مرداد 1393 نظرات (0)

*من اسیر خنده هاتم نه اسیر گریه هات من همون سنگ صبورم نه رفیق نیمه رات!!!

 

*گریه ام میگیرد...

وقتی می بینم

او که همه دنیا من بود!

منت دیگری را میکشد...!!!

 

*نگران فردایت نباش!خدای دیروز و امروزت،فردا هم هست!!!


*دیشب تمام خاطرات با تو بودن را دور ریختم و امروز هر چه میگردم خودم را پیدا نمیکنم!!

نیشخند بازدید : 94 جمعه 10 مرداد 1393 نظرات (0)

1.واحد شمارش کاغذ بدون جلد:برگ                                                   12.واحد شمارش مغازه:دهنه

2.واحد شمارش دسته ی کاغذ:بند                                                     13.واحد شمارش بسته های دوازده تایی:دو جین

3.واحد شمارش فرش و پتو:تخته                                                        14.واحد شمارش لامپ و شمع:شعله  

4.واحد شمارش فشنگ:تیر                                                               15.واحد شمارش لوازم تحریر و بند کفش:قراصه

5.واحد شمارش لباس دوخته:ثوب                                                       16.واحد شمارش انسان و شتر:نفر

6.واحد شمارش:شیشه و آیینه:جام                                                    17.واحد شمارش گل و آهن آلات:شاخه

7.واحد شمارش کتاب:جلد                                                                18.واحد شمارش تفنگ:غبظه

8.واحد شمارش قند وآبنبات:حب                                                         19.واحد شمارش خانه و مغازه:باب

9.واحد شمارش فیلم ،چاه و لاستیک:حلقه                                            20.واحد شمارش حمام:واحد

10.وماحد شمارش مبل و ظروف:دست                                                 21.واحد شمارش پارچه:طاقه

11.واحد شمارش گل و گیاه:دسته                                                      22.واحد شمارش سگ و پلنگ:قلاده          

نیشخند بازدید : 50 جمعه 10 مرداد 1393 نظرات (0)

#کدام  شاه انگلیس 6 بار ازدواج کرد؟

هنری ششم پادشاه معروف انگلیس در سال 1509 با " کاترین آراگون" ازدواج کرد ، در سال 1533 او را طلاق داد و در سال

1536 با " آن بولین " ازدواج کرد. به فرمان شاه سر ملکه را از تن جدا کردند و شاه بزودی با "ژان سیمور" ازدواج

کرد.اما ژان در سال بعد در گذشت . چهارمین همسر هنری هشتم "آن کلیو " نام داشت. آنها در سال 1540 با هم

ازدواج کردند، اما هنری به خاطر عدم علاقه 6 ماه بعد آن را طلاق داد و در همان سال با " کاترین هوارد " ازدواج کرد.

کمتر از دو سال بعد سر همسر جدید نیز از بدن جدا شد. ششمین همسر شاه که خوشبختانه تا پایان عمر با شاه

زندگی کرد " کاترین پار " نام داشت!

 

*عکس هنری ششم*


 

*کاترین پار*


 

* آن بولین*


 

*ژان سیمور*


 

*کاترین هوارد*


 

*کاترین آراگون*


 

*آن کلیو*

نیشخند بازدید : 38 جمعه 10 مرداد 1393 نظرات (0)

مرد : با من ازدواج می کنی؟

زن: آپارتمان داری ؟

مرد:نه.

زن : ماشین بی ام دبلیو داری ؟

مرد : نه.

زن : چقدر حقوق می گیری ؟

مرد : هیچی. اما...

زن:اما بی اما . تو هیچی نداری، چطور می تونم با تو ازدواج کنم؟ برو دیگه نمی خوام ببینمت.

مرد در حالی که خیلی ناراحت شده بود و از رفتار زن متعجب شده بود زیر لب با خودش

گفت: من یک ویلا ، 3 تا زمین ، 3 تا ماشین فراری و 2 تا پورشه دارم .من چطور می تونم

حقوق بگیرم در حالی که خودم به کارکنانم حقوق می دم...

 

**هیچ وقت زود قضاوت نکنید **

 


نیشخند بازدید : 29 چهارشنبه 08 مرداد 1393 نظرات (0)

# گلی به شکل لب سرخ انسان:::

 

 

#شکل انسان در سال 3000 میلادی:::

 


 

# نان هایی به شکل اعضای انسان:::

 


 

هنر نمایی با کدو تنبل:::

 


 

نیشخند بازدید : 18 چهارشنبه 08 مرداد 1393 نظرات (0)

#نام ساندویچ از نام  "لرد ساندویچ " انگلیسی که فرصت غذا خوردن نداشت گرفته شده است.

او اولین کسی است که این روش را برای خوردن در دهه 1700 اختراع کرد.

او آن قدر سرگرم کار بود که فرصت نداشت غذا را به طور کامل مصرف کند...


 

 

#معمای میمون::: معمای میمون نام دیگر درخت "کاج فلفلی " است .

روزگاری شخصی گفته بود که این درخت می تواند معمایی برلی یک میمون باشد که چگونه

باید از آن بالا برود!!!

 



#جغد خندان :::پرنده ای است که صدایش شبیه خنده انسان است.

جغد خندان در استرالیا زندگی می کند...

 


 

#متداول ترین حرف انگلیسی::: متداول ترین حرف از حروف الفبای انگلیسی حرف "E"

میباشد...

 


 

 

 

#طولانی ترین نام برای یک شهر ::: شهر کوچکی در ولز است که نام آن از 58 حرف تشکیل

شده است نام این شهر "lianfaitpwllgwyngyllgogerychwyrndrobwiillantysiliogogoch"

به معنای آن است :کلیسای مریم مقدس در کنار درختان سفید و تو خالی فندق نزدیک

استخر واریل راپید کنار غار سرخ کلیسای تیسیلیوی مقدس.

به اختصار "لیان فایر -پی - جی می نامند...

نیشخند بازدید : 30 پنجشنبه 05 تیر 1393 نظرات (0)

چیزی که من فکر میکنم

 

 

اما چیزی که بقیه می بینن!


 

 

تا حالا گوسفند کونگ فو کار دیده بودین.!!!بابا بروسلی...

 


 

احتمالا بیچاره شکست عشقی خورده!!!


 

شرکت BMW با دیدن این تصویر رسما شرکت خود را ورشکسته اعلام کرد!!!!


 

 

بیچاره داماد محترم!!!مطمئنی خوب فکراتو کردی!!!

 


 

 

چه خوشگل شدی امشب!!!

 


 

قیافه من وقتی در هنگام تقلب معلم مچم رو میگیره...



راهکاری که می توان به آقایون عزیز نشان داد که کفش شان "بو" میده!!!

برای شاد روح این فداکار فاتحه!!!


 

خدایا! دخترای خارجی  کجا عکس میندازن ،دخترای ایرانی کجا!!!

 

نیشخند بازدید : 43 یکشنبه 01 تیر 1393 نظرات (1)

تو رو خدا لپاشو باش. 

 

 

 

بابا خوش تیپ. عینک دودیت تو حلقم!

 


 

 

قیافه ما هنگام باخت در برابر آرژانتین...

 

 

عاشق کیم فالوده ای بودم اما با دیدن این تصویر ،تو ترکش هستم...

 

نیشخند بازدید : 28 یکشنبه 01 تیر 1393 نظرات (0)

روزی عابدی خداپرست در عبادتگاهی در دل کوه با خدا راز و نیاز می کرد.آن قدر مقام و منزلش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر می کرد تا از طعام بهشتی برای او ببرند و او را بدینگونه سیر نمایند.

بعد از 70 سال عبادت،روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم!

آن شب عابد هر چه منتظر ماند خبری از غذا نشد،تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد،طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه ی آتش پرستی رفت که در دامنه ی کوه منزل داشت و از او طلب نان کرد. آتش پرست سه قرص نان به او داد و او به سمت عبادتگاه خود حرکت کرد.سگ نگهبان خانه ی آتش پرست به دنبال او راه افتاد و جلوی راه او را گرفت.مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او به راهش ادامه دهد.

سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت. مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد!

نیشخند بازدید : 40 یکشنبه 01 تیر 1393 نظرات (1)

واقعا یه غذایی هست که از ته قلب آرزو دارم از این کره زمین حذف شه و ریختم به ریختش نیوفته...

.

.

.

.واقعا نمیدونید چه غذایی هست!

.

.

جوانان ایرانی همتون میدونید چه غذاییه!!!

.

.

.


نیشخند بازدید : 37 شنبه 31 خرداد 1393 نظرات (0)

عروس خجالتی:

اوهوم...

 

عروس داش مشتی:

با اجزه بروبچ محل ،پروین سه سوت،داش اصغر توکل...پایه ام!

 

عروس قلدر:

به کوری چشم پدر شوهر و زن جادوگرش و دخترای ترشیده فک و فامیل و این بزغاله عقب

افتاده (داماد) آره...


نیشخند بازدید : 23 شنبه 17 خرداد 1393 نظرات (0)

          هیچ کس مانند من تنها نبود!

         

                                              هیچ کس دردی ز دردم بر نداشت!

 

   

          هیچ کس فکر مرا باور نکرد!

 

                                           هیچ کس دمساز و همراهم نشد!

 

     هیچ کس جز من چنین مجنون نبود در کلاس عاشقی دلخون نبود!

 

         هیچ کس دردی نکرد از من دوا جز خدای من ! 

                                                                       خدای من

 

 

                                

نیشخند بازدید : 14 چهارشنبه 03 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

در زمستان سخت و طاقت فرسا کلاغی غذا نداشت تا جوجه هایش رو سیر کنه و جوجه

ها داشتند از گرسنگی می مردند!

کلاغ گوشت بدنش را می کند و می داد بچه هایش می خوردند.

زمستان سخت و طاقت فرسا تمام شد و کلاغ مرد!!!

اما بچه هایش از گرسنگی نجات پیدا کردند و گفتند:خدا رو شکر ، خوب شد مرد، راحت

شدیم از این غذای بی مزه و تکراری !!!

 

                                        این است واقعیت تلخ زندگی!!!

 

 

                          

نیشخند بازدید : 31 چهارشنبه 03 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

پیرمرد در حالی که کودکی را در آغوش گرفته بود با سرعت وارد بیمارستان شد و به

پرستار گفت:

(یک ماشین به این بچه زد و فرار کرد، خواهش می کنم کمکش کنید!)

پرستار نگاهی به پیرمرد کرد و گفت : این بچه نیاز به عمل جراحی دارد.لطفا پولش رو

 

پرداخت کنید تا دکتر عملش کند.

نیشخند بازدید : 22 جمعه 29 فروردین 1393 نظرات (0)

ای مترسک!کلاه باز دار،ما کلاغ ها دگر عقاب شده ایم!

 

 

باز هم خیال تو مرا برداشت. کجا می برد نمی دانم!

 


 

 

تیغ روزگار شاهرگ "کلامم"را چنان بریده که "سکوتم" بند نمی آید!!!

 


 

خوشبختی یعنی هماهنگی با حوادث روزگار!

 


 

خدایا این "قسمت " را کجا فرستادی که هر وقت نوبت به من میرسد میگویند:نیست!

 


نیشخند بازدید : 15 چهارشنبه 20 فروردین 1393 نظرات (0)

روز های زمستانی سردتر و طولانی ترند،برای کودکی که تنها وسیله گرم کردن پاهای یخ

زده اش اگزوز ماشین است!

 

 

در حالیکه بعضی ها از درد به خود می پیچند، بعضی دیگر در کوچه پس کوچه های بی

دردی مارپیچ می زنند

 

 

خدایا یک دقیقه که نه،عمری سکوت میکنم به احترام پیرمردی که در آغوش همسرش در

حسرت نداشتن توان خرید دارویی فوت کرد!!!

 

 

 

 

دخترک 6 ساله پای اتاق عمل با چشمان لرزون به پرستار نگاهی کرد و گفت:من بابام

پول نداره،میشه قبل از عمل بمیرم؟

 

 

درباره ما
close your eyes clear your heart let it go...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 15
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 27
  • بازدید سال : 58
  • بازدید کلی : 2,955
  • کدهای اختصاصی
    انتخاب رنگ صفحه با خود شماست