پیرمرد گفت:اما من پولی ندارم.پدر ومادر این بچه رو هم نمی شناسم. خواهش میکنم
عملش کنید تا من پول رو براتون بیارم...
پرستار به دکتر ماجرا گفت و دکتر بدون این که نگاهی به کودک بیندازد گفت:این قانون
بیمارستانه ، باید پول قبل از عمل پرداخت بشه و هیچ تلاشی برای پذیرش کودک نکرد و
رفت.
فردای آن روز دکتر بر سر مزار دختر کوچکش اشک می ریخت و حسرت میخورد.
(چقدر زود دیر می شه)