واقعا این جوریه!
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اسلحه کلاشنیکف | 0 | 73 | hamedirani |
هلیكوپتر آپاچی | 0 | 11 | hamedirani |
هلیکوپتر کبرا | 0 | 15 | hamedirani |
گوپی | 0 | 36 | amirabbas351 |
قوانین | 0 | 17 | amirabbas351 |
سیچلاید مخملی یا اسکار | 0 | 48 | amirabbas351 |
واقعا این جوریه!
چیزی که من فکر میکنم
اما چیزی که بقیه می بینن!
تا حالا گوسفند کونگ فو کار دیده بودین.!!!بابا بروسلی...
احتمالا بیچاره شکست عشقی خورده!!!
شرکت BMW با دیدن این تصویر رسما شرکت خود را ورشکسته اعلام کرد!!!!
بیچاره داماد محترم!!!مطمئنی خوب فکراتو کردی!!!
چه خوشگل شدی امشب!!!
قیافه من وقتی در هنگام تقلب معلم مچم رو میگیره...
راهکاری که می توان به آقایون عزیز نشان داد که کفش شان "بو" میده!!!
برای شاد روح این فداکار فاتحه!!!
خدایا! دخترای خارجی کجا عکس میندازن ،دخترای ایرانی کجا!!!
تو رو خدا لپاشو باش.
بابا خوش تیپ. عینک دودیت تو حلقم!
قیافه ما هنگام باخت در برابر آرژانتین...
عاشق کیم فالوده ای بودم اما با دیدن این تصویر ،تو ترکش هستم...
روزی عابدی خداپرست در عبادتگاهی در دل کوه با خدا راز و نیاز می کرد.آن قدر مقام و منزلش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر می کرد تا از طعام بهشتی برای او ببرند و او را بدینگونه سیر نمایند.
بعد از 70 سال عبادت،روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم!
آن شب عابد هر چه منتظر ماند خبری از غذا نشد،تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد،طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه ی آتش پرستی رفت که در دامنه ی کوه منزل داشت و از او طلب نان کرد. آتش پرست سه قرص نان به او داد و او به سمت عبادتگاه خود حرکت کرد.سگ نگهبان خانه ی آتش پرست به دنبال او راه افتاد و جلوی راه او را گرفت.مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او به راهش ادامه دهد.
سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت. مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد!
واقعا یه غذایی هست که از ته قلب آرزو دارم از این کره زمین حذف شه و ریختم به ریختش نیوفته...
.
.
.
.واقعا نمیدونید چه غذایی هست!
.
.
جوانان ایرانی همتون میدونید چه غذاییه!!!
.
.
.
عروس خجالتی:
اوهوم...
عروس داش مشتی:
با اجزه بروبچ محل ،پروین سه سوت،داش اصغر توکل...پایه ام!
عروس قلدر:
به کوری چشم پدر شوهر و زن جادوگرش و دخترای ترشیده فک و فامیل و این بزغاله عقب
افتاده (داماد) آره...
هیچ کس مانند من تنها نبود!
هیچ کس دردی ز دردم بر نداشت!
هیچ کس فکر مرا باور نکرد!
هیچ کس دمساز و همراهم نشد!
هیچ کس جز من چنین مجنون نبود در کلاس عاشقی دلخون نبود!
هیچ کس دردی نکرد از من دوا جز خدای من !
خدای من
در زمستان سخت و طاقت فرسا کلاغی غذا نداشت تا جوجه هایش رو سیر کنه و جوجه
ها داشتند از گرسنگی می مردند!
کلاغ گوشت بدنش را می کند و می داد بچه هایش می خوردند.
زمستان سخت و طاقت فرسا تمام شد و کلاغ مرد!!!
اما بچه هایش از گرسنگی نجات پیدا کردند و گفتند:خدا رو شکر ، خوب شد مرد، راحت
شدیم از این غذای بی مزه و تکراری !!!
این است واقعیت تلخ زندگی!!!
تعداد صفحات : 4
|